Thursday, August 9, 2007

!پلیس در همه جای دنیا فلان است و بهمان... خوب به ما چه؟

در همه جای این کره ی خاکی وقتي ناامني ايجاد شد پليس وارد مي شود؛ در ايران در شرایطی آرام و بی درد سر، به محض ورود پليس ناامني ايجاد مي شود پليس در همه جا مواظب اکثر مردم است و با تعداد کمي درگير است؛ در ايران پليس مواظب تعداد کمي از آدمهاست و با اکثر مردم درگير است در همه جا مردم با حضور پلیس احساس آرامش و امنیت می کنند؛ در ایران «پلیس»، به ذات خود ترسناک است در همه جاي دنيا پليس مي داند مجرم کيست، مردم هم مي دانند که آیا کاري که مي کنند جزو جرائم هست يا نه؛ در ايران پليس مي داند که بايد با يک گروه خاص برخورد کند، به همين دليل مشخصات همانها را به عنوان مجرم اعلام مي کند بابا چرا درک نمی کنید؟! یک کم هم منطقی باشید! آخر اینجا که همه جای دنیا نیست!

Monday, August 6, 2007

گوینده چه بلغور می کند؟ شنونده چه می شنود؟

یک قصّۀ قدیمی هست که پُر بیراه هم نمی گوید...: وقتي گوينده مي‌فهمد چه مي‌گويد و شنونده مي‌فهمد چه مي‌شنود، موضوع در مورد «علم» است. وقتي گوينده مي‌فهمد چه مي‌گويد ولي شنونده نمي‌فهمد چه مي‌شنود، موضوع در مورد «فلسفه» است. وقتي گوينده نمي‌فهمد چه مي‌گويد و شنونده نمي‌فهمد چه مي‌شنود، موضوع در مورد «مذهب» است.